من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

نمی دانی که نمی توانی به کارآگاه چیزی بگویی، باید به او اجازه دهی سرش را به دیوار سنگی بکوبد؟ “آیا ما را به زندان می اندازند؟” لاغر پرسید. هری گفت: “حدس نزن.” “متاسفانه من این دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که برنت اینجا نیست.” خیلی زود مرد بزرگ، دو نفر دیگر را در حال حرکت در آب رها کرد و گفت: «من با شما به لورین می‌روم. هری گفت: “اوه، خیلی مرده، فکر نمی کنم تا به حال کسی را تا این حد مرده ندیده باشم.” مرد گفت: “خب، پس تو او را کشتی.” “آیا هیچ گلوله ای از ما نبود، آن مرد چگونه با مرگش آمد؟” هری گفت: «او از یک صخره پرت شد.

مرد گفت: “خب، ما خواهیم فهمید که چه کسی او را بیرون انداخت.” هری گفت: “اوه، این آسان دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، پانزده سنت و مالیات جنگ، و شما تمام ماجرا را می دانید، و اجازه دهید این آقا اینجا بنشیند.” درست در همان لحظه یکی از مردان دیگر آمد و آقای رگتایم سندبانکس بیچاره را به دنبال خود کشید. او خیلی احمقانه به نظر می رسید – منظورم همان مرد دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. آدمک قدیمی بیچاره همه خیس شده بود و پاها و دست هایش این طرف و آن طرف افتادند. هری نگاه کرد، اما به نظر علاقه خاصی نداشت. “پس همین دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، اینطور دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم؟” مرد بزرگ گفت هری گفت: «همین. ” یک آدمک ” مرد فقط انزال کرد . هری گفت: “اوه، خودت را اسم نبر.” جیمتی ، تو باید آن مرد را می دیدی. پرونده ما رد شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم اوه، پسر! بخند! من حدس می‌زنم.

برای دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمفاده از کلمات مورد علاقه پی‌وی، آن مردان فکر می‌کردند که ما یک معمای عمیق هستیم . حدس می زنم اصلا نمی دانستند چه فکری کنند. به هر حال، دو نفر از آنها آدمک را در فورد بردند و مرد بزرگ با ما سوار شد – حیف آدمک! این سخت ترین قسمت تمام ماجراهای او بود. شنیدن صحبت های هری روی صندلی جلو خیلی خنده دار بود. او گفت: “من اغلب از خود پرسیده ام که چرا شما هموطنان به دنبال نگهبانان گاراژ نمی روید – آنها دزدان واقعی هستند که من حاضرم از شانس خود با یک بزرگراه دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمفاده کنم، اما با یک گاراژدار، نیکس.” در لورین، همه ما جلوی یک خانه سفید زیبا ایستادیم که روی در آن تابلویی بود که روی آن نوشته بود: جورج وینترز عدالت صلح حدس می‌زنم اسکینی بیچاره فکر می‌کرد که کار دیوانه‌وار ما در شرارت بالاخره به پایان رسیده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. پی وی نیز به نوعی ترسیده به نظر می رسید.

همه وارد شدیم و جلوی یک میز ایستادیم و جورج وینترز، قاضی صلح، در طرف دیگر آن میز نشست. او اصلاً متقابل و زشت نبود. صبح بخیر گفت و فکر کرد روز خوبی خواهد بود. پی وی گفت: «نه اگر به زندان برویم، اینطور نخواهد شد. “آیا ما باید تا ده سال بمانیم؟” الف کوچولو، می خودعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم بداند. عدالت وینترز گفت: “خب، این همه مشکل چیست؟” مرد بزرگ به او گفت که آنها ما را از یوتیکا بیرون کردند. آیا می توانید آن را شکست دهید؟ مردی که یک طلسم رزق و روزی کادیلاک را تعقیب می کند! ببخشید، در حالی که من می خندم. او به دادگستری گفت که چگونه صبح خیلی زود به اوتیکا رسیده بودیم و در یک هتل توقف کرده بودیم و چگونه یک باربر که در آلونک ها مشغول تمیز کردن بود وسایل زیر صندلی عقب ماشین را دیده بود. سپس او گفت که چگونه خیلی ناگهانی رفتیم و چند ساعت بعد دوباره با شماره دیگری روی دستگاهمان در حال عبور از یوتیکا دیده شدیم.

در مورد آقای رگتایم ساندبانکس چیزی نگفت. هی ویز، من او را به خاطر آن سرزنش نکردم. اما هری قرار نبود به این راحتی او را رها کند. او گفت: “شما فراموش کرده اید که قتلی را که ما مرتکب طلسم برای برگشت معشوق شدیم به قاضی بگویید.” آه، آن مرد بیچاره. او باید در مورد کل تجارت می گفت که چگونه آنها در آب شکار کردند و آدمک کهنه را پیدا کردند. آن عدالت اخم کرد، به نوعی، و حدس می‌زنم نمی‌دانست همه اینها به چه معندعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، اما به هر حال، باید لبخند می‌زد.

پی وی گفت: «این نشان می‌دهد که ما بی‌گناه هستیم، زیرا اگر چیزی زنده نباشد، نمی‌توانی آن را به قتل برسانی؟» عدالت وینترز یه جورایی لبخند زد و گفت، نه، نمیتونی. بعد از اینکه به حرف همه طلسم برای بازگشت آن مردها گوش داد، گفت: «خب، می‌خواهی این افراد را متهم کنی؟» مرد بزرگ گفت: “من می خواهم که آنها را برای همدستی نگه دارند.” پی وی گفت: «به هر حال این کاری دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که ما انجام ندادیم. “همدستی چگونه همدستی کردیم؟” جدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمیس وینترز به نوعی لبخند زد و شروع به ریشه یابی در میان تعداد زیادی کاغذ کرد.

او گفت: “خب، خوشحالم که این افراد را دستگیر کردی، زیرا آنها تحت تعقیب هستند.” مرد بزرگ گفت: “وقتی شنیدم که آنها از طریق با پلاک دیگری برگشتند و از جاده ایالتی خارج شدند و از تپه ها عبور کردند، می دانستم مشکلی وجود دارد.” عدالت وینترز گفت: «ما قبلاً پیامی تلفنی دریافت کرده‌ایم که وقتی از شهر قاضی وست کریستال فالز می‌گذرند، آن‌ها را متوقف می‌کنیم، اما خوشبختانه شما آنها را دستگیر کردید. او شروع به ریشه یابی در میان کاغذهایش کرد و خیلی زود پاکت بلندی دعا بازگشت معشوق را برداشت. شما باید پی وی و اسکینی را می دیدید. انگار همه امیدشان از دست رفته بود. حتی هری هم گیج شده بود. اما آن مردها – اوه، مگه سینه وار به نظر نمی رسیدند! مرد بزرگ گفت: “من می دانستم چیزی در مورد آنها وجود دارد.” عدالت وینترز گفت: “بله، من دیشب تلفنی با قاضی وست صحبت می‌کردم و قول دادم که اگر امروز صبح زودتر از آنجا بگذرند، من آن را برای شما می‌خوانم.” آن مرد بزرگ که بسیار مهم بود.

گفت: “خوشحالم دعا بخت گشایی که توانستیم لطفی در حق قاضی انجام دهیم.” ما هنوز اشیای قیمتی او را پیدا نکرده ایم، اما این مسن ترین فرد می داند که کجا هستند. هری گفت: «درست برای اولین بار. “من انجام می دهم.” سپس قاضی نامه را خواند و شب بخیر ، این همان چیزی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که می گوید: «قاضی محترم: بر اساس «گفتگوی تلفنی» ما، من چک پانصد دلاری را با تحویل ثبت شده به شما می آورم، متأسفم که وقتی آنها را بازسازی کردند، این چک را به او تحویل دهید با آنها در تماس باشید، بنابراین اجازه ندهید آنها را متقاعد کنید که این پول مال آنهدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم و آنها آن را به دست آورده اند. “با عجله، “جوشیا ای وست.” عدالت وینترز گفت: «این همه چیز دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.